crazy | دیوانه |
craziness | دیوانگی |
insane | جنون |
insanity | جنون |
insane asylum | دیوانه خانه |
mental breakdown | آشفتگی ذهنی |
neurosis | اختلال روانی |
neurotic | عصبی |
I've been feeling kind of depressed lately.
من اخیراً احساس افسردگی می کنم.If you talk about your super powers they're going to put you in an insane asylum.
اگر در مورد قدرتهای فوقالعاده خود صحبت کنید، شما را به یک دیوانهخانه می فرستند.She's not crazy. She just experiences a different reality than us.
او دیوانه نیست او فقط واقعیتی متفاوت از ما را تجربه می کند.My roommate is driving me crazy.
هم اتاقی ام دارد دیوانه ام می کند.
depressed | افسرده |
stress | استرس |